سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بدترینِ برادرانت، کسی است که تو را به باطل، خشنود سازد . [امام علی علیه السلام]

علمی،فرهنگی،ادبی،روانشناسی،ماورا،

 
 
مقایسه آثار شاعران زن(یکشنبه 87 اردیبهشت 8 ساعت 3:45 عصر )

مقایسه آثار شاعران زن از لحاظ فکر و محتوا با شاعران مرد
مقدمه:   ادبیات فارسی حضور زنان را چگونه در خود پذیرفته است؟ زنان چه فعالیت و تأثیری در ادب پارسی داشته‌اند؟ و بالاخره تأثیر زنان در پایه‌گذاری، پیشرفته و تحولات شعر فارسی، این مهمترین جلوة ادبی زبان فارسی، چگونه بوده است؟
با یک دید کلی بعد از ناصرالدین شاه قاجار بروز تحولاتی چشمگیر در موقعیت و عملکرد زنان ایران پدید آمد به صورتی که هم‌اکنون زن ایرانی امتیازات چشمگیری به دست آورده و از اعتبار و موقعیتی بسیار ممتازتر از گذشته برخوردار گردیده است و تقریباً همدوش و همراه مرد ایرانی در مراکز علمی، فرهنگی، هنری، اقتصادی، سیاسی و حتی گاه نظامی حضوری فعال دارد. دخالت زنان و تأثیر آنان در آراستن صحنه‌ها و ایجاد حوادث داستانهای عامیانه در قرون و اعصار مختلف به یک پایه نیست. در روزگاری که زنان در کارهای اجتماعی شرکت می‌جستند و در زندگی روزمره دخالتی قوی و فعالانه داشتند، طبعاً در داستانها اهمیت بیشتری می‌یافتند. در هر عصری که زنان به پشت پردة‌ انزوا رانده می‌شدند و از دخالت در امور اجتماعی باز می‌مانند، از اهمیت و تأثیر آنها کاسته می‌شد. زنان در حوزه داستان‌نویسی حضور چشم‌گیری نداشته‌اند مگر در زمان معاصر بنابراین تأثیر اصلی و بزرگ زنان در ادبیات بیشتر در عرصه شعر بوده است.
در این مقاله با بررسی شعر زنان (پروین اعتصامی، فروغ فرخزاد، طاهره صفارزاده) که هر کدام تقریباً به دوره‌ای از تحولات اجتماعی ایران تعلق دارند، به وجوه افتراق و اشتراک آنان با شعر مردان معاصرشان (محمدتقی بهار، سهراب سپهری، علی موسوی‌گرمارودی) پرداخته و از بررسی این مقایسه به سطح فکری شعر شاعران مرد می‌پردازیم. به عبارتی تفاوت شعر زن با شعر مرد که آیا احساسات خاصی مثلاً احساسات ملی‌گرایانه، مذهبی، اعتقادی و ... دارد. خوش‌بین است یا بدبین، تلقی او نسبت به مسائلی از قبیل مرگ، زندگی، عشق، صلح و جنگ ... چگونه است؟ آیا اثر او درونگرا و ذهنی است یا برونگرا و عینی، با بیرون و سطح پدیده‌ها تماس دارد یا به درون و عمق پرداخته است؟ فردگرا است یا عشق‌گرا ...
وجه تمایز تصویری و عاطفی شعر زنان با مردان
     چه جنبه‌ها و ابعادی شعر زنان را از شعر مردان جدا می‌سازد و آیا این ابعاد در شعر شاعر زن فارسی در تمام دوره‌ها دیده می‌شود یا خیر؟ حقیقت مطلب این است که در موضوعات شعری از قبیل وصف، مدح، پند و اندرز شباهتهای زیادی بین شاعران زن با شاعران مرد دیده می‌شود؛ این شباهت ممکن است به خاطر تقلیدی بودن شعر زنان و یا اصلاً به خاطر ویژگی و خصوصیات خود این موضوعات باشد که تصویر و زبان و لحن و عاطفه مشابهی را می‌طلبد. در این نوع اشعار شاید بتوان گفت «مهمترین عامل شناخت شعر زنانه از شعر مردانه را باید در نحوة اندیشه و نگرش جستجو کرد» نه «تصاویر و زبان حتی اگر زبان صد در صد مردانه باشد.» غیر از نحوه تفکر، به نظر می‌رسد تنها حوزه‌ای که می‌توان در آن شعر زنانه را از شعر مردانه تشخیص داد حوزة غزل و اشعار عاشقانه است؛ زیرا اینجاست که احساسات و عواطف در حیطه شخصی جلوه می‌کنند و می‌توان جنس گویندة‌ آن را تعیین نمود. چنان به نظر می‌رسد که زن از بین رشته‌های مختلف ادبی فقط در قسمتهای مکاتبه، غزلسرایی و رمان‌نویسی توانسته است به کمال هنرنمایی کند و در قسمت درام‌نویسی، انتقاد ادبی، مقاله‌نویسی و سرودن اشعار رزمی و هجایی ابداً نام مهمی از خود باقی نگذاشته است. زیرا همین صور ادبی هستند که احساسات شخصی انسان را نمایان می‌سازند و قسمت عمده زندگانی زن هم آمیخته به عشق و نتیجه احساسات است.
اما آیا عواطف مخصوص زنان در شعر فارسی انعکاس روشنی دارد؟ برای پاسخگویی به این سؤال بهتر است ابتدا به معنای عاطفه نظری بیفکنیم؛ منظور از عاطفه، اندوه یا حالت حماسی یا اعجابی است که شاعر از رویداد حادثه‌ای در خویش احساس می‌کند و از خواننده یا شنونده می‌خواهد که با وی در این احساس شرکت داشته باشد. نمی‌توان به یقین پذیرفت که امکان آن باشد که هنرمندی حالتی عاطفی را به خواننده خویش منتقل کند؛ بی‌آنکه خود آن حالت را در جان خویش احساس کرده باشد. به استناد به همین موضوع مطلب را پی‌می‌گیریم و در بخش‌های بعدی به اجمال تفاوت‌های شعری زن و مرد را بیان خواهیم نمود.

 

پروین اعتصامی
    از آن جا که تاریخچه زندگی پروین در این مقاله نمی‌گنجد لذا روند اصلی موضوعی را که همان  محتوا و بنمایه اشعار او از لحاظ فکری است دنبال می‌کنیم.
پروین در قطعات خود، مهر مادری و لطافت روح خویش را از زبان طیور، از زبان مادران فقیر، از زبان بیچارگان بیان‌ می‌کند. گاه مادری دلسوز و غمگسار است و گاه در اسرار زندگی یا ملای روم و عطار و جامی مقامی دارد. او بیشتر نگران وظایف مادری است وقتی از اندیشه‌ها خسته می‌شود، بیاد لطف خدا می‌افتد و قطعه لطف حق را مردانه می‌سراید و خواننده را با حقایق و افکاری بالاتر آشنا می‌سازد، و در همان حال نیز از وظیفه مادریش دست بر نمی‌دارد و باز هم مادری است نگران نفس، اهریمن را که روح آریایی با آن وجود دوزخی کینه دارد، همه جا در کمین جان پاک آدمی می‌داند، تشکیل خانوادة مهربان و  سعادت آرام و بی‌سر و صدا را نتیجه حیات می‌پندارد.
دکتر یوسفی می‌نویسد: «شعر پروین از لحاظ فکر و معنی بسیار پخته و متین است، گویی اندیشه‌گری توانا حاصل تأمل و تفکرات خود را درباره انسان و جنبه‌های گوناگون زندگی و نکات اخلاقی و اجتماعی به قلم آورده بی‌گمان او در این باب از سرچشمه افکار پیشنیان نیز بهره‌مند شده است اما نه آن که سخنش رنگ تقلید و تکرار پذیرفته باشد بلکه در اندیشه و طرز بیان از اصالت برخوردار است.»
پروین زنی مطیع و فرمانبردار و عفیف و پاک و صمیمی است ولی در عین حال سخت دربند دوگانگی خیر و شر، قوی و ضعیف، غنی و فقیر و پادشاه و گداست. تخیلش از طریق زبان اشیاء و حیوانات کار می‌کند. ولی هرگز به در هم ریختن یادهای مختلف حافظه و از میان برداشتن دیوارهای زمانی و مکانی یادها، توجهی ندارد. شعرش هیجان‌انگیز، پرشور و حال، اعجاب‌انگیز و تکان دهنده نیست. 
یکی از بارزترین ویژگیهای اشعار دیوان او این است که در آنها خبری از مسائل عیاشی و عاشقانه که شعر فارسی سرشار از آن است، نیست، او بیشتر به این مسائل پرداخته که به هم میهنان خود یاد بدهد تا به چه صورت یک زندگی پاک و عاقلانه و سعادتمندی را دنبال کنند. اشعار او بیشتر تعلیمی است.
مدار اندیشه پروین بر کار و کوشش، مذهب، رنج و غم مردم می‌چرخد هر چند که به اقتضای روح لطیف و خواهرانه‌ای که داشته و چه اقتضای زمان، به سیاست و مسائل جاری آن نپرداخته است و قلمرو شعری او به مکان زمان و حوادث خاصی محدود نیست.
پروین در اشعارش چند باری بیشتر به عشق اشاره نکرده لکن نه آن عشقی که در مکتب لیلی و مجنون درس می‌دادند. عشقی که جور یار و زردی رخسار و ... آن نبود. منظور شاعر عشق الهی و به دور از عشق‌های مادی است، به همین سبب در هیچ کجای آن، شعری که مصاحبت مردی در آن آرزو شده باشد نمی‌بینیم و این آرزوها برای پرنده و چرنده این دفتر هم مفهومی ندارد.
کتاب عشق را جز یک ورق نیست    در آن هم، نکته‌ای جز نام حق نیست
مقامی که پروین برای زن قائل است، و آنرا بارها در اشعارش مطرح می‌سازد، خیلی بالاتر از مقامی است که مدعیان تجدد برای زن مسلمان ایرانی در نظر داشته و پیشنهاد و تحمیل کرده‌اند، زن شعر پروین چون خود او موجودی قدسی، سازنده، مستحق و قادر به دانا شدن و آفرینش نیکی‌ها و پروردن فرزندان برومندی است. وی حقوق زن و مرد را یکسان می‌داند در حالی که اکثر شاعران مرد این حق را یکسان بیان نکرده‌اند.
چه زن، چه مرد کسی شد بزرگ و کامروا   که داشت میوه‌ای از باغ علم، در دامان
و یا در قطعه نهال آرزو تفاوت میان زن و مرد را در دانستن می‌داند:
به هر که دختر بداند قدر علم آموختن              تا نگوید کس، پس هشیار و دختر کودن است
لذا خلاصه موضوع تمام قصاید پروین با توجه به دسته‌بندی محتوا به صورت زیر ارائه می‌شود:
1) خلاصه موضوع تمام قصاید پروین پند و اندرزهای اخلاقی، اعراض از دنیا، هوشیاری در مقابل فریبکاری جهان، زودگذر بودن عمر، نکوهش تن و در مقابل آن تجلیل از روح و روان و عقل و فضل و هنر می‌باشد و در همة اینها پروین مانند حکیمی پیر و با تجربه به خوانندة اشعار خود گفتگو می‌کند.
2) در قسمت قطعات تمثیلی هم پیام پروین به این صورت است: داشتن قدرت شناخت ارزشها، یکرنگی با دیگران و دوری از نفاق و بدگویی نسبت به دیگران، کمک به بیچارگان و دوری از دنیا.
3) در قسمت مثنویها هم این پیامها به چشم می‌خورد: رعایت حقوق دیگران و کمک به ناتوان، وقت‌شناسی، و تجلیل از علم و هنر.
4) در تنها غزل دیوان نیز با اینکه دارای مضمونی اجتماعی است، بلافاصله بعد از چند بیت به مطالبی چون پند و اندرز و یا کشتن و درو برخورد می‌کنیم.
به تدریج در اشعار پروین، آثار مناشقات اجتماعی و عدم هماهنگی بین ثروت و فقر به چشم می‌خورد. از مسایل قابل توجه در مورد اشعار پروین این است که مضامین عاشقانه در اشعار نمودی آنچنانی ندارد و اگر از یک غزل آن هم در بینی آغازین و نیز ابیات آغازین و گذرای 2 تا 3 قطعه بگذریم که اشارتی گذرا به مسایل عاشقانه دارد دیگر هیچ نشانی از این موضوع در شعر پروین دیده نمی‌شود.
قضاوت درباره اینکه آیا عواطف عمیق زنانة پرورش در اشعارش منعکس شده است یا خیر، مشکل است؛ زیرا اگر هر عنصر کلامی را ملاک انعکاس عواطف شاعر در شعرش بدانیم باید اذعان کنیم بسیاری از عناصر کلامی که نشانگر روح زنانگی یک شاعر باشند، از قبیل: نخ، سوزن، ماش، عدس و ... در شعر پروین وارد شده است، از طرف دیگر بعضی نشانه‌های معنایی هم دیده می‌شوند که نشانگر روح زنانه و عاطفه مادرانة اوست نظیر درد و اندوههایی که از زبان دختران یتیم بیان می‌دارد و یا صحنه‌های گفتگو و مراقبتی از حیوان به عنوان مادر به نمایش می‌گذارد. اما اگر تمام جنبه‌های عاطفی انسان را ملاک قرار دهیم باید بگوییم در انعکاس عواطف خود ناتوان است و عاطفه عمیق زنانه شاعر در شعرش منعکس نشده است فقط به صورت غیرشخصی عاطفه مادری آن هم در هیأت دیگران و گذرا دیده می‌شود عاطفه‌ای که هیچگاه خود شاعر آن را تجربه نکرد.
دایره لغات اشعار پروین متوسط است و در دیوان او به لغات تکراری، به کرات برخورد می‌کنیم. اما باید بدانیم که این تکرار حاکی از نظام خاص فکری اوست.

 

پروین و بهار
     اگر بخواهیم قیاسی داشته باشیم به شاعران مرد زمان پروین ملک‌الشعرای بهار بهترین انتخاب است.
شعر ملک‌الشعرا در عین دوری از هرگونه تکلف و تصنع زیباست و در عین زیبایی رسا و روان فصیح، معانی تازه و تشبیهات بدیع و توصیفات عالی و تمام، با استعمال الفاظ اصیل و فصیح و ترکیبات صحیح از مختصات شعری اوست. شعر بهار بیان و قالب شعر گذشتگان را دارد اما در معنی و لفظ او نوآوریهای ارزند‌ه‌یی هست که روشن‌بینی او را در مسائل سیاسی و اجتماعی می‌نماید به قالب نوگرایشی محدود یافت و گاه شعر خود را با پیکره چهارپاره‌های امروز پدید آورده است.
شعر او را از نظر موضوع می‌توان به سیاسی و انقلابی و اجتماعی و انتقادی و ادبیات شورانگیز عاشقانه تقسیم کرد. با این دسته‌بندی به چنین عناوینی می‌رسیم:
1- منقبت پیامبر (ص) و ائمه اطهار:
اشعار زیادی از ملک‌الشعرا به این امر اختصاص داده شده است اما در دیوان پروین از این‌گونه اشعار مذهبی خبری نیست.
زهرا آن اختر سپهر رسالت    کاو را فرمانبرند ثابت و سیار
فاطمه فرخنده ماه یازده سرور    آن بدو گیتی پدرش سید و سالار

 

2- پند و اندرز به پادشاهان و حکام وقت:
در ترکیب‌بند آئینه عبرت به یکی از این نمونه‌های بسیار مهم و جالب توجه کرده است پروین نیز چون بهار عمل کرده با این تفاوت که او به صورت تمثیل و حکایت پادشاهان را به باد انتقاد می‌گیرد و یا پند و اندرز می‌دهد.

 

3- توصیف فصلهای سال:
توصیف فصلهای سال و جلوه‌های گوناگون طبیعت، یکی دیگر از موضوعهای مکرر در دیوان بهار است در حالیکه در دیوان پروین به توصیف فصلها و طبیعت کم پرداخته شده است قدرت خارق‌العاده پروین در شرح عواطف قلب و عوالم معنی است و هر جا که به وصف منظره‌ای طبیعی پرداخته ضعف تخیل و فقد دید زیباشناسی خود را آشکار کرده است.

 

4- شعرهای سیاسی و انقلابی:
از موضوعات مهم دیگر دیوان بهار است اما پروین که 20 سال دوران خلاقیت شاعرانه او دقیقاً همان بیست سال فرمانروایی رضاشاه بود که در طی آن حق آزادی سخن پایمال گشت لذا جبراً از صحنه سیاست و اجتماع کشور بر کنار گشته است. هر چند که از طرفی خود زنان تمایل به عنوان کردن مسائل سیاسی نداشتن از طرف دیگر نیر محیط اجتماعی ایران نیز برای شکوفایی استعداد زنی جوان مانند پروین که با تربیتی سنتی بزرگ شده بود چندان سازگاری نداشت.

 

5- شعرهای عاشقانه:
اشعار عاشقانه در شعر بهار زیاد است اکثر غزلها و تغزلها او رنگ و بویی اینچنین دارد اما در دیوان پروین یک غزل و چند غزل‌گونه وجود دارد و به قول مرحوم بهار «چون غزل‌سازی ملایم طبع پروین نبوده آن پنج شش غزل را باید قصاید کوتاه خواند.»

 

6- مفاخره
اکثر شاعران از قدیم تا امروز گاهی با دواعی و علل متفاوت شعر خود را با الفاظ و تعبیراتی ستوده‌‌اند که گاهی بجا و در خور پایگاه بلندشان در سخنرایی است و گاهی نیز به لاف و گزاف مدعیان کم مقدار نزدیکتر است. پروین فقط در یک قطعه شعری که برای سنگ مزار خود ساخته، یعنی می خواسته پس از مرگش دیده شود، خود را «اختر چرخ ادب» نامیده است. اما بهار، در اشعار متعدد، شعر و علم و اندیشه خویش را می‌ستاید (البته ناگفته نماند هر جا از عظمت مقام و شهرت جهانگیر خویش یاد می‌کند در حقیقت به مقابه با سعادت، غمازان و حسد حاسدان برمی‌خیزد.)
ز شعر قدر و بها یافتند اگر شعرا    منم که شعر ز من یافته است قدر و بها

 


فروغ فرخزاد
     فروغ فرخزاد در سه کتاب اولش (اسیر، دیوان، عصیان)، بیشتر هوسهای زنانه را به نظم می‌کشید ولی با (تولدی دیگر) به سوی ایجاد تصاویر زنانه از زندگی خصوصی و اوضاع محیط خود گرائیده است. دیوار دومین اثر وی وضعی را می‌رساند که شخص می‌خواهد تمام محدودیتهای سنتی را درهم شکند. چرا که خود را در دنیایی از خود بیگانگی در می‌یابد که دور و برش را دیواری حصار کرده است. در سومین اثرش (عصیان) ساده‌ترین و عمیق‌ترین مضمون کشف شده هویت انسانی هویت شیطانی را و مسأله بنیادی فلسفی اختیار و اجبار را عرضه کرده است.
نوع نوشته‌های فروغ بسامد برخی واژه‌ها و کاربرد آن در دید اول هر مخاطبی را بر آن می‌دارد که این احتمال را بدهد که شاعر این قطعات زن است، زنی که در چهار دیوار اسارت خانگی در برابر سنت‌ها و اخلاقیات معمول خانوادگی می‌ایستد و با جسارتی که خاص اوست، تنها احساسات و تمایلات غریزی خود را بر ملا می‌سازد که می توان گفت هم از نظر تصویر و هم از لحاظ فکر و محتوا، خاص اوست.
فکر و محتوا در سه کتاب اول از چهارچوب (من) زنی که درگیر با مسائل سطحی و ظاهری و پیش پا افتاده است فراتر نمی‌رود. او به هیچ مسأله‌ای عمیقاً نگاه نمی‌کند و نمی‌اندیشد. او چون گزارشگر پرشتابی می‌ماند که عواطف و احساسات ابتدایی خویش را به سرعت و به راحتی منعکس می‌کند و در ابراز این احساسات سطحی، بی‌پرده و بی‌پروا سخن می‌راند، مثلاً در شعر شب هوس از دفتر شعر اسیر می‌خوانیم:
سرشار/ از تمامی خود سرشار/ می‌خواهمش که بفشردم بر خویش/ بر خویش بفشرد من شیدا را/ بر هستیم به پیچد، پیچد سخت/آن بازوان گرم و توانا را/ در لابه لای گردن و موهایم/ گردش کند نسیم نفس‌هایش/ چون شعله‌های سرکش بازیگر/ در گیر دم به همهمه در گیرد/ خاکسترم بماند در بستر/ در بوسه‌های پر شررش جویم/ لذت آتشین هوس‌ها را/...
شاید سادگی شعر فروغ، از این سرچشمه می‌گیرد که بین تجربیات روزمره زندگی و چیزی که او به صورت شعر در می‌آورد فاصله‌ای وجود ندارد.
بیان احساسات تند عاشقانه، گله از معشوق و سختیهای عشق، اشعاری خطاب به پسر یا شوهر ارائه تصویری از خانه‌ای متروک و بی‌رونق که خانه خود شاعر بعد از طلاق است و نیز سطح گونه‌هایی که نوعی عصیان و سرکشی در مقابل جامعه است از جمله محتواهای سه کتاب دوره اول شاعری فروغ است. محتوای کتابهای دوره دوم عبارت است از احساس مرگ، احساس تاریکی و شب اضطراب و پریشانی و عدم رابطة با دیگران و تلاش برای ایجاد این رابطه، یادآوریهای دوران کودکی و آرزوی آمدن آن به خاطر صمیمیتی که در آن بود.
فروغ فرخزاد در زمینه انعکاس عواطف و روحیات عمیق زنانه پیشتاز زنان شاعر است. او هم در زمینه انعکاس عواطف یک زن صمیمیت و رک‌گویی خاص خود را دارد و هم در حوزة بیان وجدانهای اجتماعی از دیدگاه یک زن بیانی روشن و آشکار دارد. و «فروغ هیچگاه میل ندارد از پشت پرده سخن گوید و همیشه از روبرو با مسائل برخورد می کند»
فروغ در اشعارش آنچنان صمیمی و صریح حرف می‌زند که می‌توان آن اشعار را نمونه‌ای بارز از «ادبیات شخصی» دانست.
خود فروغ خوب به مسأله صمیمیت و عاطفه عمیق شاعرانه واقف است و می‌گوید:
«شاعر بودن یعنی انسان بودن. بعضی‌ها را می‌شناسم که رفتارشان هیچ ربطی به شعرشان ندارد. یعنی فقط وقتی شعر می‌گویند که شاعر هستند بعد تمام می‌شود؛ دو مرتبه می‌شوند یک آدم حریص شکموی تنگ‌نظر بدبخت حسود حقیر. من حرفهای این آدم را قبول ندارم. من به زندگی بیشتر اهمیت می‌دهم.»

 

سهراب سپهری  و فروغ فرخزاد
     سپهری شاعری است که از دورة ابتدایی شعرش تا دورة جستجو و از آن دوره تا دورة یافتن خط فکری مشخص و زبان شعری مختص (که حتی بی امضاء هم شناخته می‌شود) جهانی آرمانی را می‌جوید. جهانی که در آن «عشق» پیدا باشد «دوستی» پیدا باشد و «کلمه»، «آب»، «عکس اشیا و آب»، «سمت مرطوب حیات» و «شرق اندوه نهاد بشری» پیدا باشد.
اما همانطور که گفته شد فرخزاد مسائل اجتماعی و سیاسی زمان خود را درک می‌کند و به صور گوناگون در اشعارش منعکس می‌سازد. ولی سپهری تا آخر، جهان آرمانی و ذهنی خود را حفظ می‌کند. و از جریانهای اجتماعی، سیاسی زمان دور می‌ماند. و اگر احیاناً چشمش به «قطاری» می‌افتد که «سیاست» را می‌برد، آن را خالی می‌بیند.
من قطاری دیدم ، که سیاست می‌برد و چه خالی می‌رفت     (صدای پای آب صفحه 279)
سپهری و فرخزاد در بیان حالات و شدت احساسات تقریباً چون یکدیگر هستند با این تفاوت که «فرخزاد» در بیان خواسته‌ها، آرزو و احساسات شخصی خویش بی‌پروا و بدون هیچگونه ملاحظه‌ای سخن می‌گوید (مخصوصاً‌ در سه کتاب دوره اول).
ولی سپهری بندرت تمایلات و خواسته‌هایش را ابراز می‌کند. او به بیان نفسانیات صرفاً اکتفا نمی‌کند و تجربه خود را به عوالم نفسانی منحصر نمی‌کند. او به مرز جدیدی از صمیمیت شاعرانه دست یافته است؛ که در آن تصاویر شعریش، زلال، روشن، پاک و پر اشراق جلوه می‌کنند و گوئی قداست خاصی بر فضای شعر او حاکم است که او را از اندیشیدن به علائق و پسندهایش به جهان مادی باز می‌دارد.
طبیعت ستایی یکی دیگر از ویژگیهای شعر سهراب است، از آنجائیکه «پیشه شاعر نقاشی» است حساسیت و ظرافت‌های خاصی را در ترسیم نمودن چهره‌های مختلف طبیعت بکار می‌گیرد. در حالیکه فروغ کمتر به توصیف طبیعت پرداخته است. و در یکی دو جا، که به این امر پرداخته بسیار ضعیف و سطحی، سخن رانده است.
شیوه بیان مستقیم یکی دیگر از ویژگیهای مشترک برخی از اشعار سپهری و فرخزاد است و همچنین سطور ساده شعری هم از ویژگیهای مشترک هر دوی آنهاست.
اشاره به آئین‌ها، اصطلاحات دینی و مذهبی، اشاره به اسمهای خاص تاریخی و جغرافیایی، از ویژگیهای شعر «سپهری» است. ولی فرخزاد با اینکه مسافرتهای زیادی به داخل و خارج از کشور داشته است و با «تورات» هم آشنا بوده جز در آیه‌های زمینی به اطلاعات به دست آمده خویش که حاصل تجربه‌های فوق باید باشد، اشاره نمی‌کند.
دید سهراب عمدتاً مثبت بوده در حالی که نگرش فروغ به جهان از دریچه مخالف بوده است.
زندگی رسم خوشایندی است/ زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ/ پرشی دارد اندازة عشق/ زندگی چیزی نیست، که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود/ زندگی جذبه دستی است که می‌چیند/ زندگی بعد درخت است به چشم حشره/ زندگی تجربه شب پره در تاریکی است... (سپهری صدای پای آب صفحه 290)
زندگی شاید/ یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن می‌گذرد/ زندگی شاید آن لحظه مسدودیست/ که نگاه من، در نی نی چشمان تو خود را ویران می‌سازد/ و در این حسی است/ که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آویخت... (فرخزاد تولدی دیگر صفحه 151)

 

طاهره صفارزاده
      از ویژگیهای اشعار صفارزاده توجه به مسائل دینی مخصوصاً مذهب شیعه است.
 صدای ناب اذان می‌آید/ صفیر دستهای مؤمن مردیست که حس دور شدن، گم شدن، جزیره شدن را/ ز ریشه‌های سالم من بر می‌چیند/ و من به سوی نمازی عظیم می‌‌آیم/ وضویم از هوای خیابان است و/ راهنمای تیره دود/ و قبله‌های حوادث در امتداد زمان... (دفتر دوم صفحه 91)
بیان مسائل سیاسی و اشاره به وقایع مهم جهان، دیگر ویژگی فکری او محسوب می‌شود. او معمولاً در تمام آثارش به جریانهای سیاسی ایران و جهان نظر دارد. و دیگر اینکه اشاره به تقابل عرفان و مذهب با قرن پلاستیک و عصر ماشین با طبیعت.
صفارزاده در خلال اشعارش به «زن بودن» خویش اشاره‌های متعدد دارد و غیر مستقیم دیدگاههای جامعه را نسبت به زنان منعکس می‌کند. مثلاً‌ آنجائیکه که از تولد خویش یاد می‌کند چنین می‌نویسد:
من زادگاهم را ندیده‌ام/ جایی که مادرم/ بار سنگین بطنش را/ در زیر سقفی فرو نهاد/ هنوز زنده‌ست/ نخستین تیک تاکهای قلب کوچکم/ در سوراخ بخاری/ و درز آجرهای کهنه/ و پیداست جای نگاهی شرمسار/ بر در و دیوار اتاق/ نگاه مادرم/ به پدرم/ و پدربزرگم/ صدای خفه‌یی گفت/ دخترست!...
صفارزاده معمولاً با استفاده از زبان محاوره، اصطلاحات عامیانه، حتی مطرح کردن شعارها، تلاش می‌کند به شعر و زبان مردمی نزدیک‌تر شود. شاید به همین دلیل، از آوردن واژه‌ها و اسامی، از زبانهای بیگانه خودداری می‌ورزد. و از رمز و اشاره‌های دور و دراز چشم می‌پوشد.

 

علی موسوی گرمارودی  و طاهره صفارزاده
شعر صفارزاده، فقط در بکارگیری بسامد واژه‌هایی که مبین «زن بودن» سراینده است با شعر زنان مشترک است. و از جنبه‌های مختلف دیگر، مخصوصاً فکر و محتوا، تفاوت‌های آشکاری با آنان دارد. از دیگر سو، وجه تمایز خاص خود را با شعر مردان، همچنان حفظ می‌کند. اشعار وی با گرمارودی در یک خطوط فکری مشترک است. گرمارودی در آثار خود، هم در قالبهای کهن شعر فارسی و هم در شعر نیمایی (بحور شکسته و چاره پاره) و هم در شعر سپید طبع آزمایی کرده است.
گرمارودی در بیشتر اشعارش به بیان عقاید مذهبی و گرایشهای دینی خویش پرداخته و به مناسبتهای مختلف مذهبی، شعرهای متنوعی سروده است. و از این نظر با اشعار خانم صفارزاده قابل مقایسه است. قطعات «بهار در خزان»، «سایه‌سار نخل ولایت»، «افراشته باد قامت غم» و «خاستگاه نور» از زیباترین اشعاری محسوب می‌شوند که به همین مناسبت‌ها سروده است.
از دیگر ویژگیهای شعر او، توجه به مسائل سیاسی و وقایع روز است. که به گستردگی به آن پرداخته است. و دیگر آنکه توجه به طبیعت و جلو‌ه‌های گوناگون آن از ویژگی‌های شعری اوست در حالیکه صفارزاده به ندرت به طبیعت پرداخته است.
شعر صفارزاده و گرمارودی اندیشه‌های شکل یافته است که در قالب کلمات عرضه می‌شود. حال آنکه شعر واقعی کلماتی شکل یافته است که اندیشه‌ای را عرضه می‌کند در اشعار آن دو، بیشتر اندیشه به معنای خاص خودش جریان دارد تا تصویر؛ یعنی شعرشان حاوی فکر و اندیشه‌ای است که خواننده را به دانستنی جدیدی فرا می‌خواند و زمینه نوعی تأثر را در او بوجود می‌آورد.
در شعر صفارزاده، فرصتها گرانبهاترند و خواننده با شاعری مواجه می‌شود که اسلوب گرمارودی را در زبانی فشرده و موجزتر و با بار بیشتر از لحاظ اندیشه و تفکر می‌بیند هر دوی آنها، با استفاده از تعابیر مذهبی و قصص و آیات قرآن به صورت تلمیح و جهان مداری و سیاست محوری، رنگ و بوی خاص به اشعارشان بخشیده‌اند. سیاست محوری، در هر مجموعه آثار هر دو، آنها را به سمت صراحت‌گویی و بیان مستقیم متمایل می‌کند. با این حال اشعار صفارزاده و گرمارودی از نظر اسلوب زبانی جاذبه‌ای برای نسل جوان نداشته است.

 

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری:
1- معمولاً اکثر زنان و مردان شاعر معاصر واقع‌گرا (برون‌گرا) هستند. یعنی به رویدادهای جامعه و تحولات اجتماعی و سیاسی توجه دارند، با این تفاوت که: مردان شاعر، به علت حضور همه جانبه در اجتماع، با دیدی بازتر به طرح مسائل و وقایع مختلف می‌پردازند و زنان به فراخور حال و تا آنجا که محدودیت‌های خانه و اجتماع اجازه دهد. پروین که کمتر خواننده‌ای پیدا می‌شود که دیوانش را بخواند و تحت تأثیر همدردیهای او (با محرومان و ستمدیدگان جامعه) قرار نگیرد. او همچنین در قالب تمثیل چهره ستمکاران و زورگویان زمانه را ترسیم می‌کند. و به این ترتیب توجه مردم را به مصائب و مشکلاتشان جلب می‌کند. فروغ نیز در دو کتاب «تولدی دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» از خود محوری بیرون می‌آید و با نگرشی تازه به اجتماع و مسائل متعدد آن نظر می‌کند. و طاهره صفارزاده هم از همان ابتدای شاعری و در اولین مجموعه اشعارش «رهگذر مهتاب» با قطعه « کودک قرن» به طرح مشکلات و رویدادهای اجتماعی و تا حدودی سیاسی می‌پردازد و در آثار دیگرش، تقریباً تمام قطعات شعری او را مضامین اجتماعی، سیاسی و بعدها مذهبی در بر‌می گیرد.
و اما شاعران مرد، به خاطر آزادی عمل بیشتر، به طرح عینی‌تر مسائل اجتماعی و سیاسی می‌پردازند. در تاریخ ادبیات ایران شاید کمتر شاعری به اندازه بهار اشعارش را به ثبت رویدادهای تاریخی، اجتماعی و سیاسی زمان اختصاص داده باشد. و از این نظر با هیچ شاعری قابل قیاس نیست.
از مردان شاعر این دوره که کمتر به مسائل سیاسی و اجتماعی توجه نشان داده است می‌توان به سهراب اشاره کرد که درون‌گرایی اختیار کرده و از این جهت مورد انتقاد معاصرانش قرار می‌گیرد. گرمارودی هم که در سر تا سر اشعارش به مسائل اجتماعی، سیاسی و مذهبی توجه تام و تمام نشان می‌دهد.
2- در بیان مسائل عاطفی و خانوادگی و با احساساتی‌ حادتر از مردان، شعر گفتن، یکی دیگر از ویژگیهای شعر زنان است که کمتر در شعر مردان جلوه کرده است. پروین که بسامد بالایی از اشعارش را به ترسیم چهره کودکان بی‌سرپرست و بینوا اختصاص داده است و با هنرمندی تمام و ایفای نقش مادرانه به توصیف حالات مختلف کودکان خردسال پرداخته است. فروغ هم که در چند قطعه از سه کتاب نخستینش و یکی دو قطعه در دو کتاب دیگر عاطفه و مهر مادری را مطرح کرده است. در حالی که در اشعار مردان به ندرت به شعری با احساس و عاطفه بر می‌خوریم.
3- هر چند از نظر روانشناسی، زنان در بروز احساستشان راحت‌ترند. ولی اکثر زنان شاعر ایرانی به اصول و آداب اجتماعی و مذهبی پای‌بند هستند و از ابراز علائق و گرایشهای شخصی و خصوصی خودداری می‌کنند. و یا اگر «بندرت» اشاره می‌کنند با حجب و حیا و پوشیده و غیر مستقیم است.
4- زنان شاعر، معمولا اهل مفاخره نیستند. در دیوان پنج‌هزار و چند بیتی «پروین اعتصامی» فقط در یکی دو جا از خود می‌گوید:
اینکه خاک سیهش بالین است           اختر چرخ ادب پروین است.
در حالیکه مردان شاعر به تبعیت از سنت معمول و مرسوم دیرینه ادب فارسی، به کرات خویشتن را مطرح می‌سازند و به اشعار خود می‌بالند.
5- تا زمان فروغ شعر فارسی از داشتن معشوق مرد، معشوق مردی که از دیدگاه جنسی، عاطفی و جسمانی یک زن دیده و تصویر شده باشد، محروم مانده است. و نیز می‌توان بر این نظر تأکید کرد که غالب شاعران زن ما، جهان درون و بیرون را از چشم شاعران مرد ملاحظه کرده‌اند و همانند آنان عاشق زلف سیاه و خط و خال معشوقی زنبور میان بوده‌اند. ما هیچ‌گاه نگاه زنانة عمیقی به جهان در ادبیات خود نداشته‌ایم. در حالی که شاعران مرد از ابتدا در شعرهاشون به این مسئله اشاره داشته‌اند و در شعر آنها به وفور به علاقه خود به زن و معشوق زن خود بر می‌خوریم.
در شعرهای پروین در حوزه لغات و ترکیبات نشانه‌های زن بودن او پیداست و اگر عاطفه‌ای در شعرش منعکس شده است عاطفه مادرانه است در حالی که خود او یک مادر نبوده است. اما پس از تقریباً هزار و دویست سال سابقه ادبیات فارسی فروغ موضوعاتی را با تصاویری جدید برای اولین بار در شعر فارسی مطرح کرد و مضامین جدید آفرید؛ مثلاً شاعران کهن جز به ندرت درباره زندگی خصوصی خود سخن نگفته‌اند. با تسلطی که او به شعر داشت چه بسا که توانست نگاههای زنانة خود را به جهان درون و بیرون تبدیل به اشعاربلندی کند و به غنای ادبیات عاطفی و صمیمانة ما بیفزاید.
به هر حال بعد از فروغ بود که زنان شاعر به ارائه تصاویر و همراه آن عواطف مخصوص زنانه اشعار خود پرداختند. البته نه به مهارت و خوبی فروغ بود و از طرفی دیگر با شدت و ضعفها و تفاوتهایی همراه بود.
6- در شعر مردان وسعت بکارگیری از قالب‌های شعری و رعایت قافیه‌ها و اصول ادبی بیشتر از شعر زنان به چشم می‌خورد.
7- مردان شاعر در ترکیب‌آفرینی خلاق‌تر هستند. در حالی که بسامد برخی از واژه‌ها در شعر زنان تفاوت معنی‌داری با شعر مردان دارد؛ که همین امر خواننده را به زن بودن شاعر متوجه می‌کند.
8- از نظر فکری شعر اکثر زنان وجه تمایز خاصی با شعر مردان دارد.
9- حوزه شعر زن در زمینه ادبی، محدودتر از شعر مردان است.
10- زنان در بیان مسائل احساسی و عاطفی، پیشگام‌تر از مردان هستند.
11- مهمترین نکته‌ای که در اولین برخورد با شعر شاعره‌های جوان معاصر به چشم می‌خورد کمبود اصالت و فقدان استقلال لازم شعری است. اکثریت اشعار شاعره‌های جوان سوزناک و دردآور است و می‌بینم که حتی از تأثیر تصویرسازی دلنشین هم در این اشعار خبری نیست و آنچه اصالت کار شاعران بزرگ است در شعر شاعره‌ها دست نزده باقی مانده است و تنها رویه کار مورد تقلید است. به سادگی می‌توان یکی از علل توجه شاعرها به شعر فروغ فزخزاد، اشتراک شرایط زندگی آنها دانست. اکثر شاعره‌های ما به علت شرایط زندگی و نیز به خاطر موقعیت‌ سنی خویش «عشق» را مظهر اصلی شعر خود برگزیده‌اند و در حدود 80% از مجموع اشعار آنها به اصطلاح «عاشقانه» است.
شاعره‌ها در تصویرسازی دو روش دارند؛ یا از همان فوت و فن قدیمیها استفاده می‌کنند که خود به خود، اگر شعرشان روشن و با معنی است لکن کهنه و تکراری و تقلیدی محسوب می‌شود . یا به تقلید از شعر موج نو دست به ساختن تصاویر تازه اما بسیار دور از ذهن می‌زنند و شاید یکی از علل پراکنده‌گویی‌شان همین عدم رعایت اصول در خلق اجزاء شعری است. لذا ملاحظه می‌شود که نه تنها در گذشته بیشتر اشعار شاعران زن از جهت تصاویر و نیز انعکاس عواطف جنبه‌ای تقلیدی داشته است، بلکه بعد از فروغ هم که حرکتی تحولی از این جهت آغاز شده بود جنبة تقلید و حتی کتمان عواطف همچنان ادامه می‌یابد. چیزی که در شعر شاعران مرد امروزی به ندرت دیده می‌شود.

 


منابع:
1- آژند، یعقوب؛ ادبیات نوین ایران، چاپ اول- تهران؛ انتشارات امیر‌کبیر
2- براهنی، رضا؛ طلا در مس، چاپ دوم- تهران؛ ناشر کتاب زمان
3- حقوقی، محمد؛ شعر زمان ما (سهراب سپهری)، چاپ چهارم- تهران؛ نگاه 1373
4- شاه‌حسینی، مهدی؛ زنان شاعر ایران، چاپ اول- تهران؛ مدبر 1374
5- صادقی‌تحصیلی، طاهره؛ ویژگی‌های شعر زنان و تفاوت آن با شعر مردان؛ تهران؛ 1374
6- زرین‌کوب، عبدالحسین؛ نقد ادبی، چاپ پنجم- تهران؛ انتشارات امیرکبیر 1373
7- خدادادی، معصومه؛ بررسی دلتنگی در آثار شش شاعر زن معاصر، 1377
8- البرزی، انام‌ا...؛ نگرشی بر شعر زنان از ابتدای شعر فارسی تا آغاز انقلاب اسلامی، 1374
9- شمیسا، سیروس؛ نگاهی به فروغ فرخزاد، چاپ اول- تهران؛ انتشارات مروارید 1372
10- یوسفی، غلامحسین؛ چشمه روشن، چاپ سوم- تهران؛ انتشارات علمی 1370

 



 
کاوشی در چیستی ادبیات(یکشنبه 87 اردیبهشت 8 ساعت 3:9 عصر )

کاوشی درچیستی ادبیات

1. بایدکتاب ها را دسته بندی می کرد،آن ها رایک به یک گردگیری می کند وروی میز می گذارد:
ایلیاد وادیسه ی هومر،کمدی الهی دانته ،دکامرون بوکاچیو،محاکمه کافکا،اولیس جویس، شاهنامه فردوسی،تذکرةالاولیا عطار،رباعیات خیام،بوف کورهدایت و... .
کتاب ها را درقفسه ی کتابخانه جای می دهد،آن جاکه بالای قفسه نوشته شده است : " ادبیات ".

2. پرسش گری ازچیستی ادبیات،اراده وخواست "ماهیت" آن است. چیستی شناس درپی شناسایی علم موردپژوهش خویش است وقصد آن داردکه دریابد آنچه هویت و وحدت به علم مورد نظر می بخشد ،چه مولفه های است وحدود وحوزه کاری آن تاکجاست. ارسطودرکتاب" متافیزیک" ماهیت را این گونه تعریف می کند: «آنچه بیانش تعریف راشکل میدهد.» وکانت در "اصول متافیزیک دانش طبیعت "می نویسد : «ماهیت اولین اصل درونی همه آن چیزی است که به ممکن بودن شیئی تعلق دارد.»
3. آیا واشکافی یا ریشه شناسی  (
etymology) واژه ادبیات مارابه این شناخت می رساند؟ درباره ریشه "ادب" درزبان فارسی اختلاف نظر بسیار است.برخی چون ژام دارمستر، خاورشناس فرانسوی(1894 -1849 م ) ریشه ادب را از واژه های سومری "دپ" (dap) ،"دیپ"(dip) و"دوب"(dub)، به معنی خط ولوحه آورده اند. ریشه های دیگری چون واژه یونانی"ادووس" (edavos) به معنی خوردنی و نیز ریشه پهلوی (ewen) که به معنای روش صحیح است،برای این واژه ذکرکرده اند. نلینو، خاورشناس ایتالیایی،واژه ادب را تازی دانسته وگفته است که ریشه آن "داب"به معنای رفتار وکردارپدران ونیاکان است.گروهی دیگرازپژوهشگران از جمله "نائوکی"، استاد زبان عربی دربنیادمطالعات خارجی توکیو"ادب"راهمریشه واژه پهلوی"آیین"(ayin / ayen ) و "اون(ک) " به معنی راه و روش دانسته اند؛چرا که این واژه دربسیاری از آثارپهلوی چون مینوی خرد،بندهشن ودرخت آسوریک درمعانی گوناگون چون راه وروش،آداب وشیوه های رفتاروشکل وگونه آمده است.وی برآن است که ابن مقفع(..._142 ق) باترجمه"اونک نامک"ازپهلوی به عربی باعث ورود واژه ادب به زبان تازی شد. اونک نامک کتابی است درباره چگونگی پیکار دربازی شطرنج وبه زبان پهلوی می باشد.متن این کتاب نشان می دهدکه واژه پهلوی "ایون"با "نبرد" پیوند دارد. نائوکی دو واژه ادب (a.dab) فارسی به معنی روش وادب(adb) تازی به معنای، به میهمانی فراخواندن،راازهم جداکرد؛ولی از آنجاکه در اونک نامک،آداب میهمانی در دربار ساسانیان باهمان معنای راه و روش میهمانی آمده است،می توان گفت که ادب تازی همریشه ادب فارسی است. بجزمعانی ریشه ای ادب معناهای متفاوت دیگری نیز برای این واژه ذکرشده است :ظرافت،دانش،هنر،اخلاق نیکو،نگاه داشتن اندازه وحدهرچیزی،نیک گفتاری،حسن معاشرت وکسی را به میهمانی فراخواندن ؛ وباواژه های فرهنگ،سنت،عادت وراه ورسم هم مترادف است.این گوناگونی معانی وریشه یابی واژه تنها آشکارکننده این است که ادبیات در دنیای باستان با واژه"تعلیم وتریت" درزمان حاضرنزدیکی معنایی داشته است. ویل دورانت در تاریخ تمدن می نویسد: «بزرگترین فایده کلمات والفاظ ،پس ازتوسعه فکر،تعلیم وتربیت است.پس دردنیای کهن ادبیات می توانسته مدنیت وتمدن راازنسلی محکوم به فنا به نسل بالنده ونوپا انتقال دهد وباعث تثبیت اخلاق،اندیشه های حاکم،مرامنامه دینی وآنچه که بایدنسل نوپا بیاموزدتادرمرحله مدنیت بماند وشاکله ی فرهنگ وتمدن رابالنده نگاه دارد.همین بعد تعلیمی آثارباستانی باعث شکل گیری بسیاری ازپندنامه هاواندرزنامه هامی شد؛پندنامه ها به سخنانی می گویند که رهبران دینی برای پیروان خود،بزرگان کشوری،مانندشاهان و وزراء برای فرزندان یا درباریان یا عامة ملت،حکما ودانشمندان برای اهل علم وتوده مردم وپدران برای فرزندان خود می نویسندوآنها رابه انجام برخی رفتار های اخلاقی وپرهیز ازپاره ای رفتارهای غیر اخلاقی سفارش می کنند. واژه"پند"در فارسی میانه ونوین نیز ازpanti  ایران باستان به معنای "راه "است وازاین روی پند دراصل به معنای راه وپند دادن مجازاً به معنای "نشان دادن راه و روش"است. واژه"پند" و"ادب" نزدیکی معنایی ویژه ای دارند،چراکه هردو دلالت بر"راه وروش صحیح" دارند.پندنامه ها واندرز نامه هایی چون: پندنامه انوشیروان،پندنامک زرتشت واندرزنامه آذرپادمهرسپندان،شاهدی بربعداخلاقی ادبیات در دوران باستان بوده است که درمغرب زمین نیزازاین گونه آثاربسیار است: "روزها وکارها" اثر هزیود (شاعریونانی قرن هشتم قبل ازمیلادمسیح ) و "درباره ماهیت اشیاء" اثر لوکرتیوس (ح 98 – ح 55 ق.م ) .اسطوره هانیزگونه ای از ادبیات بوده اند،چراکه داستانهای آفرینش، سرگذشت های قدسی،منشاء پدیده ها وسلوک انسانی را درخود گنجانده است ودرقالب اسطوره ازنسلی به نسل دیگر منتقل می شده است.تا زمانیکه آموزش وپرورش به شکل امروزین مدون نگشته بود،بسیاری کتاب های "بوستان وگلستان " سعدی وآثارتعلیمی واخلاقی کهن وکلاسیک را به عنوان ادبیات تعلیم می دادند، زیرا وجه تعلیمی اثر ،اصل برظرافت های ادبی بوده است.
4. درفرهنگنامه وبستر واژه ادبیات (
literature  ) در زبان انگلیسی که ماخوذ از کلمه لاتینی ( litteratus  ) است از ریشه واژه letter  به معنای "حرف"ای ازحروف الفباست که این واژه در زبان لاتین littera  است ویکی از معانی کهن آن epistle به معنای ،نامه،مکتوب، رساله (درمذهب ) و (درعهدجدید )رسایل حواریون است.واژه ادبیات literatureدرقرن 14 میلادی وحرف letter درقرن 13 میلادی واردمتون غربی گردیده است. ازمعانی کهن letter نیز مشخص می گرددکه این واژه نیز دلالتی تعلیمی/ مذهبی داشته است. Letter دراصل به معنای«نمادنوشته شده یاچاپ شده ای است که نشان دهنده آوای از قوه ناطقه باشدویا به عنوان واحدی ازحروف الفبا برگزیده شود».همان طورکه درمعنای واژه ادبیات درزبان انگلیسی آمده است بیشتربه نوشته های منثور ومنظوم وآثاری که به صورت مکتوب درآمده ،گفته می شده است.امامسئله این است که تمامی آثار ادبی کهن مکتوب نبوده بلکه بسیاری از این آثار شفاهی بوده است. درآفریقابیش از250000 حکایت وداستان شفاهی سینه به سینه تا عصرحاضر به جامانده است.ادبیات شفاهی در دنیای کهن بیشترازآوازها وترانه های دینی سرچشمه می گرفت که معمولاً کاهنان آنراتلاوت می کردند؛طوریکه کلمه اُود(ode ) که دریونانی به معنای قصیده وسروداست دراصل به معنای"طلسم سحرکننده"بوده است و واژه "هیروگلیف" که نوعی رسم الخط است به معنای "نوشته مقدس" است.مردم قدیم بین النهرین چنین می پنداشتندکه بلاهای مختلفی که طفیل زندگی انسان است ازجانب شیاطین برسرآنهامی آید، اما خدایان نرم دل اند ومردم می توانندازآنها درخواست دفع شیاطین کنند،که برای این کارلازم بودآیین هایی رابه جا آورندکه هم شامل اقوال وادعیه ای بودکه موضوع همه آنهاطلب رحمت از خدایان بودو هم شامل مناسکی که تجسم دفع بلاهابود؛بدین ترتیب مجموعه ای ادبی برای دفع شیاطین در بین النهرین شکل گرفت که دست کم بالغ برسی هزار سند ازهزاره دوم واول قبل از میلاد مسیح است.
5. تاپیش ازپیدایی تمدن انسانی به دنبال اثر ادبی گشتن کاری بیهوده بنظر میرسد؛چراکه«تمدن رامی توان بشکل کلی آن عبارت ازنظمی اجتماعی دانست که درنتیجه وجود آن خلاقیت فرهنگی امکان پذیرمی شود وجریان پیدا می کند» شکل گیری تمدن ارتباطی مستقیم بافراغت  ومیل به آسایش انسانی دارد.انسان درگریز ازحیوانات وحشی ونیروهای قهریه طبیعت فرصت پیدایی نیروی خلاقه ذهن را درک نمی کردو بدین خاطر ویل دورانت، ادبیات را "هفتمین عنصر تمدن" می داند.درشهر نشینی است که دیگردسته ای ازمردم غم تولید اشیاء مادی ندارند وبفکر ایجادعلم،فلسفه،هنر وادبیات می افتند. همین شوق دست یابی به معرفت وهنر است که ارسطو را برمی انگیزدتا برده داری را امری الزامی جهت خلق آثارفلسفی وهنری بداند.اماساده انگارانه است اگربپنداریم که انسان پیش ازباستان ومتمدن نشده هیچ تلاشی در راه دست یابی به مرزهای هنروادبیات نداشته است. غارنبشته ها،علایم ومهمتر از همه خلق نظام زبانی، عالی ترین کمک راه یابی به حیطه ادبیات است.ابداع نظام زبانی ازنظرمنطق درونی حاکم برساختار زبان،خلق واژگان مناسب با"مصداق ومفهوم"ِ شئی – واژه وخلاقیت کاربران درگریز ازهنجار زبانی،کمتر از ابداع آثار ادبی تولید شده در زمان معاصرنیست.مهمترین اثر ادبی انسان پیش ازباستان خلق نظام زبانی است که دراین فرایند واژگان تحت سیستمی آوایی_ تجربی شکل می گیرند و به عنوان نشانه ای از ما به ازاء های جهان خارج ونفسانیات پذیرفته می شوند.این واژگان درقالب یک جمله که تحت استیلای "دستور"است به کاربران زبان این امکان رامی دهدتا مخاطب رااز"امر واقع" درآفاق وانفس مطلع کنند.تثبیت نظام زبانی درحدواندازه ی زبان هنجار برای انسان پیش ازباستان ،خودشاهکاری ادبی است.البته نظام زایای زبان این اجازه را به کاربران می دهدکه از تخیل خودبهره گیرندو بتوانند به افق های بکرتری درنهادزبان برسند و"هستی نگری" خودرا متوسع کنند_ همان نقشی که برای انسان امروز، زبان ایفا می کند _ .شروع مرحله انسانیت را بایدهمگام با جاری شدن "واژه" برزبان انسان دانست واین گونه بودکه انسانیتِ انسان آشکارگردید.اگرالفاظ نماینده کلیات نبودنمی توانستیم مفهوم "انسان کلی"را درک کنیم چرا که مافقط تک تک انسانها را می بینیم ولی از ادراک"انسان کلی" عاجزهستیم وتنها اعجاز زبان به این امر صورت می بخشد.انسان برای ارتباط تنها محتاج زبان نیست،بلکه با ایما واشاره هم می تواندکانالهای ارتباطی رابرقرارسازد.زبان بهترین سیستم ارتباطی بین انسان ها به واسطه ی ویژگی های منحصربه فردش می باشد.همین خصوصیات ویژه زبان است که پیدایش ادبیات رابهمراه دارد،چراکه زبان قابلیت خلق دنیای مجازی را داردکه جز درحیطه زبان واندیشه به تجربه درنمی آید.زبان سنگ بنای ادبیات محسوب می گردد وادیب هر هنری که داردلاجرم باید دراین سیستم زبان اعمال کند.
6. طرح مسئله زبان چه به عنوان "امری فلسفی"یا "امری ادبی" از زمان یونان باستان تا به امروزمورد بحث بوده است.در آثارهومر وهزیود مسئله نامگذاری مطرح بوده است.فیلسوفان پیش ازسقراط منشاء (
Arkhe ) پدیده ها راعناصرطبیعی ای چون آب،آتش،هوا و... می دانستندو همین عدم توافق باعث شکل گیری بحث هاپیرامون حقیقت پدیده هاشد،طوریکه« واژه ها ملاکی مطمئن برای تشخیص واقعیت تلقی نشدندوحتی این فرض نیزمطرح شد که واژه هابرای شناخت واقعیت گمراه کننده هستند ».واژه لوگوس (logos )که برای "زبان" نیز بکارمی رفت، «نه درمعنای سخن گفتن،بلکه درمعنای شناخت،اندیشه و وجود مورد استفاده قرار می گرفت» واین نشان دهنده آن است که اعتباراشیاء وپدیده ها به نام واژه ای که به آن شئی یاپدیده اطلاق می گردید،نبوده است.نظریات زبان شناسانه از"رساله کراتیلوسِ" افلاطون تا آراء نوام چامسکی در زمان حاضر،همواره منشاء مناقشات بوده است.افلاطون در این رساله از زبان کراتیلوس که معتقداست«نام ها منطبق برماهیت درونی چیزهایی هستند که مدلول آنهاست» به هرموگنس سوفیست مشرب که عقیده دارد«نام ها ناشی ازقراردادی ساده اندو می توان آن ها رابه دلخواه خودتغییر داد»پاسخ می دهد.نظرهرموگنس مارابه یاد دیدگاه های زبان شناسانه ی پدر زبان شناسی نوین، فردیناد دو سوسورِ سویسی (1857- 1913.م ) می اندازد که این امرنشان دهنده آن است که از گذشته تا به امروزبحث برسر"قراردادی" یا"استعلایی" بودن واژگان وبه تبع آن زبان برقراربوده است.نظرات سوسور درآغاز قرن بیستم این مناقشات راتاحد زیادی کاهش داد.سوسورمطالعه زبان یعنی"دستگاه بیانگرافکار" رابخشی از رشته ی عام تر "نشانه شناسی" می داند.واژگان رانشانه ای می داند که دریک فرایند"دلالتی" ودراثر رابطه ای میان دال ومدلول پدیدمی آید.نشانه ها راهم ثابت وهم متغییرمی داندکه به تبع آن زبان در دوجهت "همزمانی" و" درزمانی" حرکت می کند.بعدها رومن یاکوبسن (1896-1982.م ) زبان شناس روس وازبنیانگذاران مکتب زبانشناسی پراگ نیزباتاکیدبر روابط "هم نشینی" و" جانشینی "کلمات،نقش های مجازی واستعاره ای زبان را برجسته کرد.بررسی های یاکوبسن با تاکید برنقش های زبان نموداری کلی ازروندایجادارتباط به دست می دهد.به نظروی،گوینده،پیامی رابرای مخاطب می فرستد واین پیام زمانی موثرخواهدبودکه معنایی داشته باشدوبایدازسوی گوینده رمزگذاری وازسوی مخاطب رمزگردانی شود.یاکوبسن شش جزءتشکیل دهندة فرایند ارتباط،یعنی گوینده،مخاطب،مجرای ارتباطی،رمز،پیام وموضوع راکه حاصل دهندة،معنی است،تعیین کنندة نقش های شش گانه زبان می داند.جهت گیری پیام بسوی گوینده،نقش عاطفی زبان راپدید می آورد؛نقش ترغیبی زبان باجهت گیری بسوی مخاطب مطرح می شود؛درنقش ارجاعی زبان،جهت گیری پیام بسوی موضوع پیام است؛جهت گیری پیام بسوی رمز،نقش فرا زبانی پیام راپدید می آورد ودر نقش همدلی زبان،جهت گیری پیام بسوی مجرای ارتباطی است.یاکوبسن ششمین نقش زبان را نقش شعری( نقش ادبی ) زبان می داندو وقوع آن را درجهت گیری پیام بسوی خود پیام می داند واین گونه می شودکه زبان به سمت ادبییت خویش می رود.از آنجاکه ادبیات درحیطه زبان رخ می نماید وزبان درفرایندارتباطی خودنقش های گوناگونی رامی پذیرد،گوینده/ نویسنده می توانداز ظرفیت های زبانی بهره گیردواحساسات،اندیشه ها وتجربه های خودرادرنقش های گوناگونِ زبانی به شنونده/ خواننده انتقال دهد.بکارگیری"نقش ادبی"زبان درفرایند ارتباط،عالی ترین وهنرمندانه ترین کوششی است که ادیب می تواندازسیستم زبان بهره گیرد.
7. نقش های زبان درفرایندارتباط به تنهایی برای شکل گیری اثر ادبی کفایت نمی کندبلکه حضور مولفه دیگری درخلق ترکیب هاوتصویرهای تازه موثراست وامکان آشنایی زدایی وابداع جهانی فراحسی (
transcendental  ) را امکان پذیر می سازد : تخیل. تخیـــل،توانی ذهنی است که باعث بوجودآمدن انگاره های(image  ) بصری می گردد واز اشیاء ،حالات،اعمال ویاچیزهایی که با حواس، احساس یا تجربه نشده اند،ترکیب ها وتصویرهای تازه بوجود می آورد.ملاصدرای شیرازی تخیل راحرکت نفس درمحسوسات می دانست.تخیل سطحی ازفعالیت مغز است که همه چیزدر آن سطح آفریده یامتصورمی شودوبه عنوان فعالیتی روانشناختی،قوه ای است که نابوده ها رامی آفریند؛بنابراین ویژگی اساسی تخیل توانایی بوجود آوردن وآفرینش چیزی است که درعالم واقع وجود ندارد.نورتروپ فرای (1912ــ 1991.م ) منتقدادبی کانادایی می نویسد:« بجزتخیل بشری واقعییتی در ادبیات وجود ندارد».زبان ادبیات( بویژه شعر ) زبانی است تداعی گرا،وفرایندتداعی نیزصرفاً به یاری تخیل آفریننده ادبیات صورت می گیرد؛ به دیگرسخن،آفریننده ادبیات کسی است که به مدد تخیل وقوه خیال،عناصرگوناگون وگاه بسیارمتفاوت درون خویش ودنیای برونی رادر کلییت واحدی به نام اثر ادبی به یکدیگرمربوط می سازد.پس تخیل جزء مولفه های کلیدی ادبیات محسوب می گرددو اصلی درونی برای ادبیات است.
8. زمان در ذات خودتغییر رابه همراه دارد.تغییر نه تنها درعالم ماده بلکه درعوالم معنایی نیزدگرگونی ایجاد می کند.هراثرادبی از زمانه خویش،هم تاثیرمی گیرد وهم تاثیرمی گذارد.به زعم میشل فوکو،هر دورانی تحت تاثیر "عصردانایی" (
episteme ) خویش است وهر زمانه ای نگاه زیباشناسانه خاص خود را دارد،چرا که ضروریات زمانه ها متفاوت ازیکدیگر است.تمهیدات ادبی،قطعات ثابتی نیستند که بتوان آن ها رابه صورتی ارادی در بازی ادبی جابجا کرد،ارزش ومعنای آن ها باگذشت زمان وتغییر زمینه، تحول می یابد.یاکوبسن درسال 1935 .م مفهوم"عنصرغالب" رامطرح می کند: «عنصرکانونی یک اثرهنری که سایر عناصررازیرفرمان دارد،تعیین می بخشدوتغییرمی دهد».یاکوبسن در ادامه می افزاید «نظامهای شعری هر دوره خاص،ممکن است زیرسیطره عنصرغالبی قرار داشته باشدکه از نظام غیرادبی سرچشمه بگیرد» . منتقد آلمانی دیگری که در زمینه "نگاه دوران" دست به پژوهش زد، هانس رابرت یاس بود، که مفهوم "افق انتظارات" رابه تقلیداز مفهوم "نمونه عالی" (paradigm ) کوهن درحیطه ادبیات مطرح می کند.یاس معتقداست که «خوانندگان معیارهای برای داوری متون ادبی درهر دوره خاص به کار می گیرند،این معیارها به خواننده کمک می کندکه تصمیم بگیردچگونه داوری کند.همچنین این معیارها به شیوه ای کلی ترآنچه را که بایدشاعرانه یا ادبی قلمداد شود درمقابل کاربردهای غیرشاعرانه یاغیرادبی زبان،زیرپوشش قرارخواهد داد؛نوشتن وخواندن معمولی نیز در چارچوب چنین افقی عمل خواهد کرد».درهرجامعه ای،مکتبی وبرای هر نویسنده ای،بدون تردیدمسایلی ازاهمیت خاص تر برخورداراست که درجوامع ،مکاتب وبرای نویسندگان دیگرشایدکم اهمیت ترباشد.ادبیات همیشه متاثر از "نگاه دوران"،جامعه،مکتب فکری وعلایق نویسنده بوده است.
9. چیستی ادبیات درهردورانی متاثر ازنگاه منتقدان همان عصربه مسئله ادبیات است.دردنیای کهن"نقش ترغیبی وارجاعی"زبان مهمترین کاربرد را برای ادبیات داشته است،امادر دوران معاصرنگاه منتفدین بیشترمعطوف به"نقش های فرا زبانی وادبی"زبان است.ادبیات کاربر روی زبان است وزبان کانال ارتباطی که ازطریق آن تفکر،تجربه وعاطفه به مخاطب منتقل می شود واین عوامل بایدباتخیل جمع شودتازبان هنجار رابه زبان ادبی تبدیل کندودرقالبی زیباشناسانه که متاثرازنگاه دوران است شکل پذیردومخاطب رابر انگیزد. ادبیات هنری متاثراز زمانه است که درحیطه زبان رخ می نماید.              

منابع


1. افلاطون؛مجموعه آثار،جلدسوم،مترجم:محمدحسن لطفی،چاپ1375،تهران: خوارزمی ،ص713.11
2. انوشه،حسن؛فرهنگنامه ادبی فارسی،جلددوم،چاپ1381،تهران: وزارت فرهنگ وارشاداسلامی،صص:324،45،30 .
3. سلدن،رامان و ویدوسون،پیتر؛راهنمایی نظریه ادبی معاصر؛مترجم: عباس مخبر،چاپ:1377،تهران:طرح نو؛صص:74،55.
4. سیدحسینی،رضا؛فرهنگ آثار،جلداول،چاپ1381،تهران:سروش، ص: 220.
5. صفوی،کوروش؛زبانشناسی وادبیات،چاپ1377،تهران:هرمس،صص: 3-4.
6. لالاند،آندره؛فرهنگ علمی وانتقادی فلسفه؛مترجم:غلامرضاوثیق،تهران: فردوس ایران،چاپ1377،ص245.
7. دورانت،ویل؛تاریخ تمدن:مشرق زمین گاهواره تمدن؛مترجم:احمدآرام ودیگران،چاپ1372،تهران:انتشارت آموزش وانقلاب اسلامی ؛ص 91.
8.
Webster's Ninth New Collegiate Dictionary , Vol.1 ,ed 1983, p 697.

 

 



 
سپندار مذگان، روز عشاق ایرانی(یکشنبه 87 اردیبهشت 8 ساعت 2:30 عصر )


 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 0  بازدید

بازدیدهای دیروز:2  بازدید

مجموع بازدیدها: 5942  بازدید


» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «